بودا و فاحشه
بودا به دهی سفر كرد .
زنی كه مجذوب سخنان او شده بود از بودا خواست تا مهمان وی باشد . بودا
پذیرفت و مهیای رفتن به خانهی زن شد . كدخدای دهكده هراسان خود را به بودا
رسانید و گفت : �این زن، هرزه است به خانهی او نروید � بودا به كدخدا گفت
: �یكی از دستانت را به من بده� كدخدا تعجب كرد و یكی از دستانش
را در دستان بودا گذاشت . آنگاه بودا گفت : �حالا كف بزن� كدخدا بیشتر تعجب كرد و گفت: � هیچ كس نمیتواند با یك دست كف بزند�
بودا لبخندی زد و پاسخ داد : �هیچ زنی نیز نمی تواند به تنهایی بد و هرزه
باشد، مگر این كه مردان دهكده نیز هرزه باشند . بنابراین مردان و
پولهایشان است كه از این زن، زنی هرزه ساختهاند .�
جمعه 24 دی 1389 - 8:10:47 PM